1467

ساخت وبلاگ

امکانات وب

بادلی پر مینویسم ... با لبخندی احمقانه نخوانید خوانندگان خاموش من T_T

میدانی اگر آن روزها که خانه ی لعنتی اش را میساخت و کامیون کامیون سنگ های آنچنانی از فلان جا میخرید که دیوار های پاسیو را فلان جور درست کند که گلدان هایش بهشان بد نگذرد
باید عقل سلیم و موثری در گوشش میخواند : «هی م.م حواست هست ؟
این خانه متعلق به توست میفهمی ؟ سند بزند این بی صاحاب مانده را تا صاحبش باشی ! »

ولی حالا اگر کسی هم بوده با این عقل سلیم و این گفته های شیوا ؛ کو گوش شنوا برای م.م!؟

وقتی از ده سالگی روی زمینی کار میکردی که اسم و رسمش به نام تو بود و سندش به نام دیگری ، باید به فکر روزهای اینده ی خودت هم میبودی ! دنیای بی رحمیست بهرحال ... مرگ و برادر و خنجر خبر نمیکنند!

قصدم این نیست که بگویم امروز زندگیمان را حرام فردای مردنمان کنیم که بچه ها مرده خوری بکنند و هار هار به ریشمان بخندند و دریغ از یک خدابیامرزی ! نه اصلا ! به هیچ وجه ...
ولی مسئولیت پذیری کجا میرود ؟؟؟؟ زن و بچه و زندگی چه میشود ؟!!

باید فرقی میان جوانی باشد که جیره خور پدر است و شب برایش مهم نیست کجا "کپه ی مرگش" را بگذارد بین کسی که زن و بچه و زندگی دارد و مسئولیتشان با اوست !

باید حتما فرقی باشد ... !
زندگی خودت را بکن ... در درجه ی اول این خودت هستی که مهمی ! ولی آن گوشه کنار های ذهنت حواست به اطرافیانت هم باشد ...

از من که گذشت ! از تو هم که خیلی وقت است گذشته ......
ولی این را بدان ... دردسر های امروزم و میان این آشفتگی ها دست و پا زدنم را تو هم مقصری !
انتظاری از تو نیست ... هیچ وقت هم نبوده ... ولی حداقل این یک بار گناهت را گردن بگیر حالا که دستان سنگینت از دنیا کوتاه است ....

1466...
ما را در سایت 1466 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezooyemaninast بازدید : 63 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 12:20